پابوس عشق

ساخت وبلاگ
بدان دارالامان و اصل خود رفت رهید از دامگاه و دار و گیرش رهید از بند شحنه حرص و آزی که کرده بود بیچاره و حقیرش رو ای جان کز رباط کهنه جستی ز غصه آجر و حجره و حصیرش نثارش آید از رضوان جنت کنارش گیرد آن بدر منیرش تماشا یافت آن چشم عفیفش سعادت یافت آن نفس فقیرش خجسته باد باغستان خلدش مبارک باد آن نعم المصیرش 1235 نگاری را که می جویم به جانش نمی بینم میان حاضرانش کجا رفت او میان حاضران نیست در این مجلس نمی بینم نشانش نظر می افکنم هر سو و هر جا نمی بینم اثر از گلستانش مسلمانان کجا شد نامداری که می دیدم چو شمع اندر میانش بگو نامش که هر کی نام او گفت به گور اندر نپوسد استخوانش خنک آن را که دست او ببوسید به وقت مرگ شیرین شد دهانش ز رویش شکر گویم یا ز خویش که کفو او نمی بیند جهانش زمینی گر نیابد شکل او چیست که می گردد در این عشق آسمانش بگو القاب شمس الدین تبریز مدار از گوش مشتاقان نهانش 1236 برفتم دی به پیشش سخت پرجوش نپرسید او مرا بنشست خاموش نظر کردم بر او یعنی که واپرس که بی روی چو ماهم چون بدی دوش نظر اندر زمین می کرد یارم که یعنی چون زمین شو پست و بی هوش
پابوس عشق...
ما را در سایت پابوس عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hoseyn postkalafa15956 بازدید : 360 تاريخ : چهارشنبه 8 خرداد 1392 ساعت: 13:52